به نام حضرت دوست :
خوشتر انروز که عمر دگری در یابم آن بخواهم زخدا تا بکند دلشادم
نعمتی را که خدا بر من مسکین بخشید بربودند زدستم نرود از یادم
چون بخوردم می ومیخانه ی دلباز بشد نوش کردم من از آن می که رسد فریادم
منت گل نکشم گر چه که خارش نخلد پاره شد لنه ی دل لیک نشد بر دادم
آن یکی سنگ که پهلوی مرا بشکافید باز گشت عملی بود که نیکش دادم
چشم خون گشت ازآن صبر که من میکردم اشک خونین شده من کی ببرم از یادم
عمر زایل شده از وسوسه ی شیطانی عاقبت خاک شوم روح شود آزادم
منتت بار خدایا همگی نوشم باد گر تو لطفم نکنی کس نرسد فریادم
:: بازدید از این مطلب : 118
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0