نوشته شده توسط : محمدعلی سروری

بنام خداوند حق وحقیقت ؟  سلام بر شما خواننده ی گرامی اکنون سالهاست در این جهان فانی عمر میگذرانم به آفریدگار وتوانایی او

ایمان دارم نمیدانم تا کی زنده ام ولی از زندگی رضایت ندارم همیشه غمگینم گاهی به آنچه در اطرافم میگذرد حساس میشوم وبه سوالاتی که پیش میآید جوابی پیدا نمیکنم یکی از این سوالات کلمه ی مظلوم ومظلومیت است .

پسرش میگفت پدرم یک عمر است که مظلوم است عمری به درازی 55 سال واکنون هم مظلوم است و آخرش تا به کجاست خدا میداند!

من او را از نزدیک میشناسم واقعا پسرش راست میگویدخودش میگوید قبل از اینکه به دنیا بیایم پدر بزرگم حشم دار بودصاحب تعداد زیادی گوسفند واسب وشتر وصاحب ییلاق بزرگی بوددرآمدش خوب بود وخودش نترس وزرنگ شب وروز در فعالیت بود وخانواده های زیادی در پیش او کار کرده ونان میبردندسه همسر وچندین فرزند اناث وذکورداشت پدرم نیز یکی از فرزندانش بود که نسبت به دیگر برادران هوش وزکاوت زیادی داشته است اما مغرور به داشته هایش بود در زمان حیات پدر بزرگم پدرم سخت بیمار میشود وپدر بزرگم با اینکه دامدار بود او را برای معالجه به خارج ازکشور میفرستد که مداوا هم میشود بعد از بازگشت پدرم ویافتن سلامتی کامل پدر بزرگم که پیر شده بود مدیریت را به او یعنی پدرم واگذار میکند اما پدرم به جای تشکر وقدر دانی از او دستش را از اموال کوتاه میکند وبه افرادی که سلها با پدر بزرگم دادوستد مکردند اجازه نمیدهدکه پدر بزرگم به پول دسترسی داشته باشد وتحمل این امر برای پدر بزرگم خیلی گران میاید وبعد از مدت کوتاهی فوت میکنداما این خیانت موجب میشود که پدرم همیشه نگران باشد که مبادا در آینده فرزندانم با من همین کار را انجام دهندواین افکار باعث گردید که رفتاری ناپسند پیش گیرد .

پدرم دارای 4 فرزند پسر و4فرزند دختر بود که در میان پسران من بزرگترین آنها بودم زمانیکه کوچک بودم دارای فکری قوی ونترس بودم حافظه ی خوبی داشتم ومانندافراد بزرگدر کارها به خانواده کمک میکردم این حافظه وهوش موجب رشک دیگران بود ولی من بدون توجه هر روز استعدادم را به نمایش میگذاشتم مثال با نگاه به صورت کسی اسم ان را حدس مزدم یا در تاریکی از صدای گوسفند ان حیوان را شناسایی میکردم در بین دو هزار گوسفند با یک نگاه بدون شمردن میدانستم که کدام گوسفند عوضی رفته استنترس بودم وکارهای بزرگتر از جثه ام را انجام میدادم عشایر چادرهای دیگر اکثرا از من گفت وگو میکردندوقتی دیگران پیش پدرم از من تعریف میکردند به پدرم خوش نمی امدواز کسی که مرا تعریف میکرد استقبال خوبی نمیکرد من دلیلش را نمیدانستم ولی جرات پرسیدن نداشتم عادت داشت در پیش دیگران مرا تحقیر کند کارهای ناکرده را به گردن من میانداخت به تبعیت مادرم هم با من بد رفتاری میکردخیلی وقتها با شکم گرسنه میخوابیدم مثل یک فرزند بی صاحب دیگران هم مرا بدون هیچ گناهی کتک میزدندپدرم نه تنها از من دفاع نمی کرد بلکه همیشه من را خطاکار میشمرد اگر کسی هم ز روی دلسوزی حرفی میزد پدرم ناراحت شده ومیگفت شما این را نمی شناسیددر زمستان هم که به مدرسه میرفتم از اینکه کفش ولباسهایم پاره و مندرس بودند خجالت میکشیدم به همه مرا دیوانه معرفی میکرد وبه خواهرهام وبرادرام سفارش میکرد که از من دوری کنندانها هم که وضع را چنین می دیدند برای انکه پدر خوشحال گردد به من تهمت دزدی از چادر را میزدند انقدر گفته بود که من دیوانه هم که گاهی از خود میپرسیدم شاید دیوانه باشم که خودم نمیدانم ولی میدیدم که من هم کارهایی را میکنم که دیگران انجام میدهند نمیدانستم که پیش چه کسی بروم ومشکلم را بگویم در زمان مدرسه بعد از اتمام کلاس مجبور بودم که اب وعلف 1000 گوسفند را بدهم وکارهای لازمه ی انها را . بن رفتارها ادامه داشت ومن به سن جوانی رسیده بودم اما اوضاع نتنها بهتر نشده بود بکه بغرنج تر هم شده بود من هنوز دلیل آن همه بی رحمی وشقاوت را که تحمل میکردم هنوز دلیلش را نمی دانستم اوضاع برایم غیر قابل تحمل شده بود از طرفی در این خانواده زندگی میکردم ولی هیچ گونه پولی به من داده نمیشد کارها ودر آمدها وحساب وکتاب خانواده دست برادر کوچکم بود وبه من حتی پول توجیبی هم داده نمیشدمن به شهر دیگری رفتم گرچه چیزی وجایی را بلد نبودم ام به لطف خدا در شرکتی که مدیرانش خارجی بودند مشغول کار شدم چون در امدی به دستم رسید به وضع لباسم رسیدگی کردم وبرای ماندن منزلی هم اجاره نمودم روزها به خوبی پیش مرفت بعد از چندی به شهر دیگری اعزام شدمدتی هم در ان شهر مشغول کار بودم .

 

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 120
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 اسفند 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدعلی سروری

با پناه به تک افریدگار هستی سلام دوستان خوبم سلام خواننده ی محترم امیدوارم مطالب قابل استفاده باشند با احترام ..

به جهان ومردمی که در قید حیاطند وزندگی میکنندچه پیر چه جوان چه زن یا مرد در زندکی مسائل ومشکلاتی دارند که باعث

آزردگی ویا نا خوشنودی زندگی میشوند ولذت را از آنها میگیرد آیا خدا در آفرینش این نوع آفریده است آیا خداوند خواسته که جهان آفریده اش زندانی برای بندگانش باشد آیا در آفرینش انسان کمبودی قرار داده است و کامل نکرده یا منابع وملزومات مورد نیاز ناقص یا نا سازگار با نیازمندیهای بشر است ؟آیا در قوانین آفرینش نقص وکمبودی موجود است ؟ وآیا خدا ...

اگر به قوانین آفرینش توجه کنیم نهایت دقت وظرافت را در آن میبینیم در گردش اتمها به دور هسته ی خودونظم ودقت در آن ونیروی جاذبه ودافعه ی موکولها ونیروی عظیم درون هسته ای وترکیب مولکولها وبوجود آمدن مواد ...

وجود قوانین دقیق وظریف در ارتباط کرات آسمانی نیروی دقیق جاذبه ودافعه موجود در بین کرات نظم و دقت بسیار در حرکت وچرخش کرات که همان قانون موجود در ساختار اتم است اتم به آن کوچکی و کرات به آن بزرگی  ...

افرینش نیازهای موجودات ونظم ودقت در چرخه ی آنها و ...

آیا چنین آفرینندهای شایسته است بشر وقوانین زندگی لذت بار یا به نوعی نیاز های آفریده ها را نداند یا اشتباهی در ان رخ دهدبطوریکه موجب فساد در زندگی آفریده ها گردد وآنها در طول زندگی اذیت شده واز زندگی خود لذت نبرند

پس چرا وچرا وچرا دنیای ما چنین بد شده است این همه ظلم وقساوت این همه کشت وکشتار این همه انسان های جور وا جور این همه قتل وبی رحمی این همه نیرو واسلحه این همه خشونت این همه زور وشقاوت این همه فاصله ی طبقاتی ثروتهای کلان و گرسنگیهای بی امان این همه دروغ این همه بی انصافی ...

آیا اینها چرا وچرا واقعا عیب ذر کجاست این کشتی شکسته تا کی توان تحمل ای طوفانهای سهمگین را دارد بشر واقعا دارد به کجا میرود عیب کار در کجاست ...

انسان اشرف مخلوقات به چه فلاکتی دچار شده است چرا وچرا بشر در خواب غفلت است کدامین قوانین آفرینش از یاد رفته و درست عمل نمی شود آهای انسان با توام بیدار شو خدا را ببین در یاب بفهم هیچ قانون الاهی تغییر نمیکند انچه باید تغییر کند ماییم وقوانین ساخته ی دست بشر  یا رب کمکم کن



:: بازدید از این مطلب : 182
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 5 اسفند 1393 | نظرات ()